قلب عزیز لطفا:
"خفه شو"
ودر همه کارها دخالت نکن....
همین که خون پمپاژ کنی کافیستــــــ....
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد !
حمـاقـت یـعنـے مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوے!
خـبری از دل تنـگـے ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـ ـــتـــ ـــنـ ـــگـــ ــــــتــــــ ــــ مــــــیــــ شـــــ ــــ ـ ـ ـ ـ ـومــــــــ !!!
ز دوردست می آیی بی تبسم بی هیچ مهری در پس آن نگاه های خمور ...
شاید این تپش های نامتوازن قلب من ناله ی ساعت شماطه داریست که دیگر نای دویدن از پی ثانیه هارا ندارد...
شاید آنچه تو از مهر می انگاری دیرگاهیست برای لاله ی نورسته و بی امید عشقم تنها تصویر و مجانیست از شبنم..
روح من در هر ثانیه از آمدنت از هم گسست و من بی هیچ تلاشی برای ایستادگی محکوم به شکست شدم...
ساحت بی رونق دل من دیگر هیچ عابری نخواهد داشت ...
دیگر کسی در نی نی چشمان هراسناک من غرق نمیشود...
دیگر عطر این نفس هوش از سر کسی نمیبرد...
روح من مرد در تمام لحظه های سردی چشمانت زیر تمام آن نگاه های یخ و در جاده ای که حاصل عبور ما از کنار هم به اندازه ی برخوردی سهوی هم امتداد نداشت....
بیشمار لحظه هایی هستند که به تو حسد می برم...
به تو و ایمانت به هر آنچه که تو باور داری...
به تویی که در تمام لحظات پوچ سردرگمی در ازدحام تاریک بی کسی تنها نماندی...
به تو که نور را به سایه نفروختی و حتی در پس پرده های تاریک مه ، روشنایی آرزو کردی...
قلبت را در تمام ای روزها بر مهر بر آرزو نبستی و قانون ازلی عشق را خط بطلان نکشیدی...
تو بخشیدی ، گذشتی ، صبر کردی و مهر ورزیدی ...
این از من و توست که بگذریم حتی اگر شکستیم...
که بخندیم حتی اگر تنهاترین بودیم این چیزیست که از ورای دنیای زنانگیمان سرک می کشد ، از قلب های بیکسمان که مهر ورزیدن را قانون میدانند و تعدی را جرم...
اما حسد می برم به ساعاتی که از تنهاییت با کسی قسمت کردی که سالهاست نامش شرم را به یادمان می آورد...که نبریدی از آنکه همه کس است و همه ی بی کسی را جبران می کند.که تمام دردهایت را با لبخندش به دورترین اقیانوس بی ذهنی سپردی و از سیاه و سفید دنیا رنگ هارا دیدی...
تو هنوز هم دخترک تنهای دنیای مجازی منی حتی اگر دخترک سیاهی را به آبی ببخشد و حتی اگر بزرگ شده باشد...آنقدر بزرگ که دیگر حتی دخترک نباشد و بانو صدایش کنند.
تو می دانی خدا کجا رفته؟؟؟؟
خدا هم ترک ما کرده ..... تو می دانی خدا کجا رفته؟؟؟؟
می دانی ...
پزشکان که هیچ
حتی مامورین بازیافت هم
از این قلب شکسته
قطع امیدکرده اند !!!
می گفتند که ...
چشمانت دیگر جاذبه ای ندارند!
امروز از آنها افتادم ،
باورم شد
باران می بارد .
با این دونفره بودن هوا ،
چرا من ، تنها...????
ساعت از نیمه گذشته است
و من به این می اندیشم:
اگر کاری که عشق با من کرد
باتو می کرد،
چند روز دوام می آوردی؟!
قرارمان یک مانور کوچک بود! قرار بود...
تیرهای نگاهت مشقی باشد!
اما ببین،
یک جای سالم بر قلبم نمانده است!!!
در دل که میکنم ضعف هایم ،دردهایم را میگذارم توی سینی و تعارف می کنم که هرکدامشان را که می خواهند بردارند،تیز کنند،،تیغ کنند و بزنند به روحم
کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فرو ریختم ..
از دیدن کسی کــه ،
تنهــا لباسش شبیــه به تــو بــود!
چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟
مساله هیچگاه این نبوده.
من همیشه بودم
تو همیشه نبودی
مساله این است که الان
جایمان را عوض کردیم.
همین...
کودکی که لنگه کفشش را امواج ازاو گرفته بود،روی ساحل نوشت:
دریا دزد کفشهای من!
مردی که از دریا ماهی گرفته بود،روی ماسه ها نوشت:
دریا سخاوتمند ترین سفره هستی!
موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...و
تنها این پیام را برای من باقی گذاشت که :
" برداشت های دیگران را در مورد خودت،در وسعت خویش حل کن،تا دریا باشی..."
همه چیز در آشپز خانه ی من آرام است
حتی همه چیز تحت کنترل من
و هر چه بخواهم اختیار دارم که آن را درست کنم
مهم نیست بخشی از روحیات من چه صدمه ای خورده باشد
مهم نیست آنچه را که بواسطه ی آن شیدای آشپزی شدم
همگی وهم و خیالاتی توخالی بوده یا نبوده!
مهم نیست قبلا" چه شد و بعدا" چه خواهد شد
مهم دل من است که هنوز عاشق دیوانگیست
به هرچیزی که وجود داشته باشد اعتقاد دارد
حتی اگر نقض آن برایش پیش افتاده باشد
به هر چیزی که حتی برای بدست آوردنش تلاشی عظیم کرده