خیلی چیزا هست تو زندگی قابل تغییر نیستن،خیلی چیزا هست با اینکه بزرگترین آزار هستن واست تو زندگی ولی نمیتونی کاری کنی جز تحمل،تحمل و تحمل... بعضی حرفا هست همینطور مثله مته رو مغزته و می خواد سوراخش کنه،اون موقع هرچقدر هم نخوای بشنوی بازم مجبوری به شنیدن و بازم مجبوری به تحمل کردن....
این چیزا مثله خورده سنگ های همیشگیه جاده ی زندگیتن،خورده سنگ هایی که گاهی باعث میشن چرخ زندگیت پنچر بشه و کمی معطل شی،بعضیا این معطلی رو آخر راه زندگیشون میدونن،فکر می کنن دیگه نمیشه شروع کردو به اصطلاح سرنوشتشون همین بوده و باید روی همون نقطه بمونن تا بمیرن....
بعضیا این پنچری رو یه شانس بزرگ میدونن(!) با اینکه معطل میشن،با اینکه اعصابشون خورد میشه،با اینکه کمی از بقیه عقب میمونن،ولی اینو قبول کردن که پنچر شدن هم جزیی از سفر،پس باید ازش استفاده کرد(؟) باید یه جورایی بعد از اینکه پنچرری رو گرفتی و یه سری هم به موتور ماشینت زدی،یه استراحت مختصری بکنی واسه تجدید قوا.این باعث میشه بقیه ی مسیر رو تند تر از قبلت بری وشاید زودتر از اونیکه انتظار داری به مقصد برسی.
پس سعی نکن خورده ریزه های مسیر سفرتو جمع کنی...چون اونا واسه خودشون وظیفه ای دارن"سرعت دادن به چرخات" بعد از یه پنچری خفیف!؟!؟؟؟!!!