خیلی از این شعر خوشم میاد واسه همین تصمیم گرفتم بزارمش تو وبلاگ تا....
روی آن شیشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم حرف با برف زدم سوز زمستانی را با بخار نفسم وصل به گرما کردم شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم عرق سردی به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو دهان وا کردم در هوای نفسم گم شده بودی ای عشق با سرانگشت تو را گشتم و پیدا کردم با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم و به عشق تو فرآیند تنفس را هم جذب اکسیژن چشمان تو معنا کردم باز با بازدمی اسم تو بر شیشه نشست من دمم را به امید تو مسیحا کردم پنجره دفترم امروز شد و شیشه غزل و من امروز بر این شیشه تو را "ها" کردم آن قدر آه کشیدم که تو این شعر شدی جای هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم
کاش میشد در سایه ی مژگانت
لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم