توی تنهایی دل وقتی قدم بر می دارم
صدای خش خش برگا پاییزو یادم می آره
پاییزی که دیگه هیچوقت بهار رو به خود ندی
باز می آد تو خاطر من بهاری که زود خزون شد
امیدا و آرزوهام یه شب باد فنا شد
قطره های ابر پاییز صورتم رو نازی کردن
همزمان ابرای قلبم دلمو بارونی کردن
سیلی که بازم به پا شد دوباره خرابی داره
قلبی که یه بار شکسته دیگه مرحمی نداره