اون پرنده تو بودی، پیرهن ابرو درید
رفت و گم شد تو غروب، رفت و از همه برید
اون که روی عاشقی طرح دلتنگی کشید
جفت پرشکستشو توی تنهایی ندید
من اون پرنده م گنگ و خسته، هر پر پاکم روی یه سنگه
هر یه پری که رخت تو بود، حالا واسه خاک رختی قشنگه ...
کاش میشد با هم بزرگ بشیم، اون وقت نیازهامون هم با هم شکل می گرفت و با هم یکی بودیم،
همینطوریشم گاهی حس می کنم از همون اولِ اول با هم بودیم،
از همون بدو تولد هردومون از یه نطفه پامونو به این دنیا گذاشتیم و مکمل هم بودیم،
بچگیمون باعث شد از درک هم عاجز بشیم
و فقط به این خاطر که به دوست داشتن هم عادت کردیم به هم دروغ بگیم،
با هم نمی تونیم و بی هم می میریم ... (من بی تو می میرم) چه بد ...