اونی که میخواستی تو غبارا گم شد مرغی شد و پشت حصارا گم شد
اسم تو رو رو بال مرغا نوشت رو کنده ی سبز درختا نوشت
یه روز که بارون میومد بهش گفت یه روز دیگه رو موج دریا نوشت
دریا با موجاش اون رو از خودش روند مرغ هوا گم شد و اون رو گریوند
اونی که میخواستی تو غبارا گم شد مرغی شد و پشت حصارا گم شد
باد اومد و تو جنگلها قدم زد اسم تو رو از همه جا قلم زد
ببین جدایی چه به روزش آورد چه سرنوشتی که براش رقم زد
با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل آواز قناری تو بهار
با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل آواز قشنگ جویبار
با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل نیلوفر آبی در آب
مثل اشکهای لطیف شبنم روی گونه های زنبقهای خواب
با تو بودن از تو گفتن زیباست
مثل بارش بارون تو کویر
مثل رویش دوباره چمن روی تن یخ زده زمین پیر
تویی مهتاب سحر ، تویی بارون کویر
از تن خستهء من گرد غربت را بگیر
مثل خورشید بزن و آبم کن
مثل لالایی شب خوابم کن
به تن خسته بزن رنگ دگر
دل ما را تو ببر تا به سحر
چشم ها را باید شست ،
با اسید باید شست که نتوان دید
چشم ها را باید گل گرفت
تنها منظر پاک سنگفرش گلی خیابان است
تیر چراغ برق منتظر باران است منتظر تطهیر
از بس که به او تکیه داده اند این خستگی ناپذیر چشم چرانان
صورتک های سرخ،
مانتوهای راه راه،
روح های زندانی
به ملاقات هیچ میروند.
عطرهای تند حال درختان را به هم میزند
چشم های حیز کلاغ دنبال صابون ارکید است
امشب هم شکممان را صابون میزنیم
فردا خدا بزرگ است اما نه بزرگی دیش ماهواره هایمان
امشب جکسون قبلهی من است
من صدتومن صدقه میدهم
تا فردا بسیجی ها در کوره جلویمان را نگیرند
تا من وکامی وفرشته وسامی
دور از دسترس هم لامبادا برقصیم خیلی حال می دهد!
خوشا به حال کلاغ
که کسی برای لیسیدن دزدکی صابون او را به منکرات نمی برد!
آقایان به بنده توجه کنید ،من تشنه له له زدن شماهایم
با چشم های دریده تان مرا نظاره کنید
من گدای نگاهم
اگر وقت ندارید فقط یک نگاه دزدکی
میدانید؟!
من خیلی قیمت دارم!روژ لب ،پودر،سایه...
شما را به عزت مدونا قسم
مرا به قلبهای لزجتان مهمان کنید
قول میدهم لگد نکنم احساس پاکتان را
با لژهای کلفت کفش هایم
وقت کم است
من صدبار به مادرم دروغ گفته ام تا بگذارد به خیابان بیایم